ناراحت از مامان و بابا هستم قبلنا بیشتر بود الان کمتر شده اما حرمت ها شکسته شده احساس میکنم حوصله ندارم..
حرفای تکراری
بزرگ که بشی نمیدونی باید باشی یا نباشی،، بعضی مواقع میگم اگر منم یه روز بچه داره بشم این شکلی میشم در کنار محبت روی مخ اش هم میرم؟ و ..؟
آره شاید انتخاب شغل ام اشتباه بود اما تو اون زمان بهترین انتخاب بود دلیل میشه که من چون مسیرم این شده ، تو بقیه مسیر ها ممکن اشتباه دارم میکنم؟
نه
من با کسی که دوسش دارم میمونم اینو هزار بار هم که شده میگم و تکرارش میکنم؛
کاش حداقلش این کارم اوکی میشد پیر شدم لعنتی :|
از دست خودم ناراضیم؟ نمیدونم اینکه نمیتونم تصمیم خودم برای خودم بگیرم بده..
پی نوشت : کسی نبود که دستامو بگیره بگه غم ات نباشه میفهممت :( حتی خودمم فکر کنم به خودم بدی کردم.
پی نوشت: کسی نبود که بگه بهت افتخار میکنم موفقیت های زیادی کسب کردی به خودت افتخار کن خودت رو دوست داشته باش تو بهترین دختری، تو این سن خوبه توقع چی از خودت داری بقیه بقیه ان ولی تو فقط یه آرامی 💜