نمیدونم این چه فرایندی که
هی از اول میام و بررسی میکنم:
یه بار خودم
و بار دیگر ، دیگری رو مقصر میکنم!
هیچ دلیل واضحی نیست یعنی من سخت گیر بودم
آیا باید آزادانه تر برخورد میکردم؟
کاش از بچگی پدر و مادرم پشت ام بودن( عاطفی و احساسی منظوره)؛ اینجوری هیچ وقت مثل حرفاشون که تو مقصری، تو مشکل داری، تو بلد نیستی، تو مگه می تونی، دختر فلانی اینجوریه تو نیستی، حرف میزدی چرا حرف میزنی، حرف نمیزدی چرا حرف نمیزنی تو خودتی، به خودم شک نمیکردم!
آخه من بر طبق چه چیز شما برقصم؟؟ یعنی این صداهای تو ذهنما تو دقیقا موقعیت های حساس منو روانی میکنه!
دختر فلانی، فلان رشته هست تو اینو قبول شدی از اول حقوق میگیره تو نمیگیری حالا من داشتم خفن ترین ایده ها رو با بهترین ها انجام میدادم جزو بهترین ها بودم :) و خودم نفهمیدم!
اگر رفته بودی فلان رشته الان زندگی راحت تر و خواستگار های بهتری میومد یعنی حالم از این جمله بهم میخوره:/ کسی که بخواد به خاطر موقعیت ام بیاد میخوام صد سال نیاد 😛 حالا که والا ما از این مدل آدم ها خبری از زندگی خوب ندیدم که ناراحت کننده هم هست.
منو یه آدم منزوی و محتاط،، اورتینگر شدید
که حالا اینو بگم خوبه وای اینو نگم بده
اگر این کار رو کردم میگن اینجور اگر اون کار رو کردم میگن اینجوریه
لعنت به همشون 🤣 فکر کردن آدم های خاصین!
چرا من باید جلو دیگران خوب رفتار کنم که چی بشه؟ که بگم خیلی خوب که بگن بعدش چی؟
خاص بودن چه شد؟ جادوگر شهر میگه : مهربونی تو هیچ وقت فراموش نمیشه حد و مرز دار بودن تو هیچ وقت فراموش نمیشه آروم بودن تو هیچ وقت فراموش نمیشه و نگاه لطیف و دوست داشتنی تو هرگز! خودت رو بیشتر از هر فرد دیگه ای دوست داشتن باش:)
اگرچه میدونم بهترین و مناسب ترین تصمیم رو گرفتم بازم تو شک هستم هیچ وقت یادم نمیره برگشت بهم گفت تو شجاعی تو دختر خیلی فهمیده و عاقلی هستی :)) خیلی ها نمیتونن چنین انتخابی کنن:))))) شاید بیشتر از هر چیزی نیاز به این داشتم 🩷
دلم میخواد یکی بغلم کنه بگه عزیزم غصه نخوریا🩵
جادوگر شهر گفت: اصلا یه چیز عجیبی تو چشماته گفتم برو بابا گفت به خدا دقت کردم وقتی به کسی که دوسش داری، نگاهت خیلی قشنگه،،،وقتی مهربون میشی نگاهت دوست داشتنی میشه ، وقتی شیطون میشی نگاهت پر از شیطنت که این خیلی کم پیش میاد ،،وقتی بامزه میشی آدم دلش میخواد بگه بذار فقط یه بار دستت بگیرم، وقتی ذوق زده میشی و همش تکرار میکنی وای من اینو خیلی دوست دارممم آدم حس حسادت بهش دست میده،،، خوب گوش دادم و در نهایت بهش گفتم چه غلطا و خندیدیم 😅
راستی خوابیدم تو خونه، تازه هم از سرکار اومده بودم و خواب رفتم یهو صدایی اومد که آخ خوابی؟ من همچنان چشمام بسته بود گفتم برات میوه گذاشتم تو یخچال خواستی بری سرکار با خودت ببر گفت گذاشتی یخ بزنه که یخ بزنم؟ و خندید جالبه از خوابم نمیگذرما ولی بلند شدم رفتم دم در و بدرقش کردم گفتم مراقب خودت باش
تو مکالمه روزمره ام این جمله خیلی خاصه 🥹 برای هر کسی نیست