بچه که بودم  مدرسه ای که درس می‌خوندم بعضی بچه ها شایدم بیشتر نمیدونم حالا اونایی که باهام دوست بودن، وضع مالی خیلی خوبی داشتن.یادمه حرف از وسایل خونه، اسباب بازی و ... میزدن بعد ما که اینا رو نداشتیم من تخیلی میگفتم خخخخخ اصلا هم نمی‌دونستم چی میگفتم فقط میگفتم آره برای ما خوشگل تره و مثلا بهتره!

دلم هیچ وقت نخواست که دوستامو بیارم خونه چون نه تخت داشتم نه اتاق خوشگل مثل اونا، شاید برای یه بچه حس خجالت کشیدن به دنبال داشته باشه، ولی بیشترش برای من این بود که دوست نداشتم برن صحبت کنن که اتاق خوابش چراغ خواب نداشته یا دلشون بسوزه یا کلاس مامان و بابام بیاد پایین!

یادمه اون وقت پول یه کیک، ۵۰ تک تومنی یا ۱۰۰ تک تومنی بود بعد منم که شیطون و دوست داشتم بخرم خب مامان و بابا پول میدادن اما گاهی دلم بیشتر میخواست..

 یادمه سر زانو شلوارم پاره شده بود و من اینقدر خجالت می‌کشیدم و رفتیم خیاطی که برام درست کنه، دلم میخواست که هیچ وقت درست نشه، بعد درست شدنش اینقدر از این شلوار بدم میومد..

بزرگ تر که شدم دختر های بزرگ تر از خودم میدیدم که خیلی شیک، شاغل، حرفه ای و .. همیشه دوست داشتم همین شکلی بشم خیلی موقر خیلی مغرور خیلی خوشگل 😅

دوست داشتم هر چی دلم خواست رو بخرم..

و من با تلاش رسیدم اون روز که برگشتن گفتن وای آرام تو دختر خیلی خوشگل مهربون، مغرور و .. هستی دلم رفت به آرزوهای قبل ام💜

روزای سختی بودااااااا

هیچ وقت تعریف ها رو قبول نکردم ولی این یکی رو پذیرفتم.

یه نفر ترس از تنهایی نوشته بود 

حقیقتش منم ترس از تنهایی دارم، بعد به خودم میگم تنها بودن بهتر از عدم آرامشه ..

البته از شما چه پنهون تا دو نفر باهم یا حتی با نی نی میبینم گریه ام میگیره--» فکر کنم خل و چل شدم🥶

جادوگر شهر میگه از بس مغروری طرف می‌ترسه بیاد جلو بگه آرام دوسِت دارم

گفتم فردی که ترسو هست در زندگیم جایی نداره:|

شرایط زندگی کردن سخت شده.. آدم خوب کمیاب شده .. 

یه پیرزن دیدم تنها بود حس کردم این شکلی میشم بعدش کلی گریه کردم:/

فکر کنم خوبم نه؟  اینا هم میگذره