اینجوریه که کارم مثل این میمونه که انگار دست ام زیر باره؛ یعنی باید جوری باشم که دوست ندارم مثل یه نو عروس قدیمی البته ها:|
وقتی اون فسقل ریزه فقط تو بغل من آروم شد 💜 تازه لبخند هم میزد شیطون😁 ذوق مرگ شدم و به بودن خودم تو اون لحظه برای حتی چند دقیقه افتخار کردم:)
و اینم فهمیدم که اگر هر رشته ای، هر حرفه ای بودم تلاش میکردم که بالاترین سطح باشم و اینجوری بود که اگر میگفتن بابا تو عالی هستیییی میگفتم نه بابا چی میگین 🫤 پس کمتر غصه بخور --» برای خودم
دلم میخواد این آزمون پیش رو قبول بشم تا وارد محیطی بشم که دوست دارم یعنی میشه؟ امیدی بهش ندارم بعد به این فکر میکنم اگر نشه چی؟ :( کاش میشد
وقتی دری بسته میشود، در دیگری باز میشود ولی آنقدر با تأسف به در های بسته نگاه میکنیم که از در های باز شده غافل میمانیم.
در های بسته غم انگیز زیادی دیدم :(